کد مطلب:314203 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:113

اگر چنانچه شما قبول دارید آبروی من برود و الا...
مرحوم مبرور حاجی میرباقر آقا صادقی كه حائز مرتبه ی اجتهاد بود نقل كرد:

24. دو خانواده ی بزرگ در كربلا با هم وصلت می كنند، متأسفانه پس از اندك زمانی میانشان اختلاف سلیقه رخ داده، دختر به خانه ی پدرش برمی گردد و هر چه دیگران وساطت می كنند مؤثر نمی شود. پس از یك سال از این قضیه، وقفه ی نجف اشرف پیش می آید و تمام افراد خانواده ی دختر، به استثنای او به نجف اشرف مشرف می شوند. داماد این مطلب را دانسته به در خانه ی دختر می آید و به هر وسیله كه هست او را قانع نموده وارد خانه می شود و با قسمهای دروغ، به او وعده های كاذب داده و با وی آمیزش می كند. سپس برمی گردد ولی به وعده های خود وفا ننموده و كسی را نمی فرستد تا دختر را به خانه ی او بیاورند.

دختر بیچاره حامله شده و آثار حمل در او نمایان می گردد. كسان دختر وی را تعقیب و تهدید می كنند و آن بیچاره، قضیه را چنانكه بوده نقل می كند. ولی پسر انكار نموده بر اصرارش می افزاید. برادران دختر قصد قتل او می كنند و بیچاره به ناله و زاری اظهار مظلومیت كرده می گوید دستم را به دامن او برسانید تا من صدق گفتارم را به ثبوت برسانم، باز كسان دختر به نزد پسر آمده اظهار مطلب می كنند و پسر به عناد خود باقی مانده بالأخره می گویند شما را با همدیگر روبرو می كنیم تا حقیقت امر كشف و روشن گردد برخیز برویم پیش دختر، پسر قبول نمی كند و بزرگان هر دو طرف مجبورش كرده



[ صفحه 645]



می آورند و داخل خانه ی دختر می كنند و در این حال دختر آمده، پس از اعتذار از حضار اول نصیحتش می كند كه از خدا بترس و آبروی ما را مبر، باز قبول نمی كند یكدفعه با حالت فوق العاده ناراحتی از جای خود بلند شده گریبان پسر را گرفته می گوید برخیز من در حضور حضرت ابوالفضل العباس علیه الصلاة والسلام اثبات خواهم كرد، پسر خودداری می كند و طرفین اجبارش می نمایند بالأخره به همان طریق كه دختر او را گریبانگیر كرده كشان كشان به حالت زاری و تضرع و عصبانیت و ناراحتی تا به حرم مبارك برده و به محض ورود یك دست به ضریح مقدس و یك دست به یقه ی پسر فریادی كشیده در حالتی غیرعادی می گوید: آقا اگر چنانكه شما قبول دارید آبروی من برود و الا حكم كن بین من مظلوم و این ظالم. ناگهان ضریح مقدس به حركت آمده پسر بدبخت به مقدار چند متر به طرف بالا رفته و به زمین زده می شود و مردم رو به فرار گذاشته بعد از مدتی خدمه و غیرذلك وارد شده می بینند بدن آن بدبخت خرد شده و آثار استخوان پیدا نیست و رنگش سیاه شده، دختر را با نهایت عزت و احترام برمی گردانند و موقع خروج از درب حرم مطهر می گوید: آقا خانه ی احسانت آباد و بدن نحس پسر را از حرم بیرون می برند. ولوله ای در شهر ایجاد و تمامی مردم به حرم مبارك ریخته اجتماع عجیبی رخ داده به تمام روستاها و شهرستانها خبر می رسد و چراغانی های خیلی مفصل كرده بالای مأذنه ها بشارت ها داده اشعاری خوانده و كرامات و فضائلی نقل می كنند و رو به سوی كربلا می نهند و این قضیه زمان استیلای دولت تركیه بر عراق بوده، كه بغداد مقر قدرت و حكومت ایشان بوده و خبر به آنجا می رسد. بزرگان ایشان آمده پس از تحقیق به دولت متبوع خود خبر می دهند و از آناطولی (نام شهری است در تركیه) دستور می رسد كه تمام قوای نظامی ایشان لباس تازه پوشیده به كربلا آمده فوج فوج پی درپی با ادب و نظم مخصوص از درب ورودی آمده مقابل حرم مطهر شعارهای مخصوص داده و از جمله این اشعار را به زبان تركی می خواندند:



بابان حیدر جنتده گوزلری پاك ایشندی

سن لن تفاخر ایلر اوزآركاداشلا رینه



الصلاة والسلام علیك یا مولای یا اباالفضل العباس و رحمة الله و بركاته. [1] .



[ صفحه 646]




[1] ارمغان مور، جلد يازدهم، از حاج شيخ حسن بصيري، ص 182.